زاده کرمان است و از پیشکسوتان عرصه تئاتر و سینما و تلویزیون و تحصیلات مقدماتی خود را در تهران سپری کرد. از سن ۱۶ سالگی جذب کانون پرورش فکری شد و به اتفاق دوستانش در سال ۱۳۴۷ گروه تئاتر موسوم به گروه تئاتر نجف آباد را تأسیس کردند. اولین مربی آنها داریوش مؤدبیان بود و بعدها بهزاد فراهانی این سمت را به عهده گرفت. فعالیت آنها تا سال ۱۳۶۰ ادامه پیدا کرد و از آن پس تاکنون در فیلمها و سریالهای گوناگونی به ایفای نقش پرداخته است. حضور او در سریال آنام که این روزها از شبکه آیفیلم بازپخش میشود بهانهای شد تا با وی به گفتگو بنشینیم:
شروع فعالیت شما در عرصه هنر از سال 1347 روی صحنه تئاتر بوده و سال 1363 در اولین فیلم سینمایی بازی کردید. برای مخاطبان آیفیلم تعریف کنید که چطور به عرصه هنر وارد شدید؟
در سنین نوجوانی آدم هیچ وقت نمیتواند بگوید که با چه انگیزهای وارد دنیای هنر شده. بعضاً یک سری اتفاقات و حوادث و چیزهایی که به ذهن خود آدم هم خطور نمیکند، باعث ورود به این عرصه میشود. البته علاقه خیلی مهم است. برای من تماشای فیلمها همیشه انگیزهای بود که با قهرمانهای آن فیلمها ارتباط برقرار کنم و همزاد پنداری کنم و با این قهرمانها زندگی کنیم. همین مسائل باعث علاقهمندی من به این حرفه شد. البته آن زمان خیلی کم میتوانستیم فیلم ببینیم و چون فیلمها خیلی کم در دسترس بود واگر هم بود برای ما بچههای جنوب شهر دسترسی به فیلمها خیلی سخت بود. من در یک خانوادهای بزرگ شدم که شش تا برادر بودیم و پدرم هم یک کارمند معمولی بود و خیلی سخت بود که بتواند به نیازهای همه ما رسیدگی کند. به همین دلیل من و برادرهایم در سه ماه تابستان مجبور بودیم که در یک شغلی کار کنیم. من به خاطر دارم که در زرگری، میدان تره بار و در قفسهسازی در چهار راه سرچشمه کار کردم. پولهایم را جمع میکردم به سینما میرفتیم. آن زمان فیلمهای متنوع ایرانی و غیرایرانی اکران میشد. دیدن این فیلمها برای ما یک دنیا بود. شبها در کوچه کنار جوی آب مینشستیم و به جای قهرمان این فیلمها بازی میکردیم. همین مسئله باعث شد که در همان کوچه اولین تئاتر را بازی کردیم. به مناسبهای مختلف تختی میگذاشتیم و کوچه را چراغانی می کردیم و نمایش اجرا میکردیم. در حیاط گریم میکردیم و سیاه میشدیم و بازی میکردیم. بعد کم کم عضو کانون پرورش فکری در میدان بیسیم در میدان خراسان شدم. آن جا به کار نمایش مشغول شدم. با بچههای هم سن و سال مدرسه و کوچه گروه نمایش تشکیل دادیم و گریم میکردیم ، دکور میساختیم و لباسها را تهیه و نقشهای را تقسیم میکردیم و تئاتر بازی میکردیم. بعدها مربیها برای کمک به ما وارد کار شدند. در سال 58 و 59 بیشتر تئاتر کار میکردم تا کم کم وارد تلویزیون شدم. همین تئاتر زمینه معرفی من را فراهم کرد. در واقع بدون پارتی بدون پول وارد این عرصه شدم. یعنی صرفاً بر اساس استعداد و خلاقیت وارد این عرصه شدم. بعد از آن وارد سینما و تلویزیون شدم و تا کنون ادامه دادم.
با توجه به سابقهای که خودتان فرمودید و راهی را که طی کردید برای ورود به دنیای هنر، نحوه انتخابهای امروزی و به اصطلاح استفاده از چهره های جدید برای نقش های اول را که اغلب هم ماندگار نیستند را حرفهای می دانید؟
در این کار باید ریشه در خاک داشت. نمیشود به صرف بهرهمندی از تیپ و ظاهرخوب نمیتوان در این حرفه وارد شد و همانطور که شما هم گفتید ماندگار شد. به مرور دست هر کسی در این حرفه رو میشود. مثل بازیکنی میماند که در یک استادیوم صد هزار نفری دیگر نتواند شوت بزند و دریبل کند و ... در این ورزش بماند. چون ناتوانیهایش رفته رفته مشخص میشود. وقتی که دست یک بازیگر جلوی تماشاچیها رو شود دیگر حرفی برای گفتن ندارد. وضعیت بازیگری همین طور است. ما بازیگرانی داشتیم که سالهای سال برای این عرصه دویدند و زحمت کشیدند و نقشهای مختلف بازی کردند. اما این کار کاری نیست که بگویی پایان دارد. زمانی به جایی میرسی که میفهمی که هیچ چیزی نیستی. ممکن است مردم و رسانهها و مطبوعات از ما یاد بکنند ولی چون بازیگری دنیای بیانتهایی است ما خودمان تازه متوجه میشویم که چقدر کار نکرده داریم و نقش های تجربه نکرده داریم ولی سن بالا رفته و زمان از دست رفته است. خود من بعد از این همه سال بازی در سینما و تئاتر و تلویزیون، این روزها احساس میکنم که چه موجود کوچکی هستم در این دنیای بی انتهای بازیگری. لحظه به لحظه این کار برای ما تجربه و مشق محسوب می شود اما من نمیدانم عدهای با چه اعتماد به نفسی و اطمینانی وارد این عرصه میشوند و با ایفای نقش در دو سه سریال که نه بر اساس توانمندی این اشخاص بلکه به واسطه یک سری روابط و پول و پارتی به آنها سپرده شده، فخر میفروشند و از بالا به مردم نگاه میکنند و با توقعات زیاد از فرهنگ و هنر تئاتر صحبت میکنند و بعد از مشهور شدن با گرفتن دستمزدهای هنگفت تئاتر هم بازی میکنند و کلمه بازیگر تئاتر هم یدک میکشند. این اشخاص خبر ندارند که تئاتر دنیای وسیعی دارد که با یک شب و دو شب بازی شناخته بشود. تئاتر نیازمند معرفتی عمیق است که با یک اجرا نمیتوان آن را کسب کرد. معرفتی که احترام به پیشکسوت و تواضع و فروتنی در پی دارد. تئاتر دنیای وسیعی دارد و اشتباه است که ما فکر کنیم با بازی در یک نمایش به همه زوایای پنهان و آشکار این عرصه دست پیدا کردیم. به نظر من این اشخاص به این هنر لطمه میزنند. البته نمیتوانند جای کسی را در این عرصه پر کنند و البته یک انتقادی به مدیران فرهنگی وارد است که شرایطی را ایجاد نکردند که حرمت پیشکسوت این هنر را حفظ کنند و به پیشکسوتان بی توجهی میشود. خیلی از هنرمندان به تنهایی و در انزوا از این دنیا رخت میبندند.
چه پیشنهادی برای بهبود این اوضاع دارید؟
سینما و تلویزیون ما اهل ریسک نیست. نویسندههای ما فقط در مورد دو جوان مینویسند و اگر قرار باشد از بازیگران باتجربه استفاده بشود از آنها فقط در نقش پدربزرگ و مادربزرگ و دایی و عمه و... استفاده میشود. در صورتی که در کشورهای دیگر نقشهای اصلی را برای پیشکسوتان مینویسند و آنها هم این نقشها را با انرژی بازی میکنند. مضاف بر این مسئله برای هنرمندان پیشکسوت پزشک و مربی ورزشی در نظر میگیرند. ما در سینمای ایران از این موهبت بیبهرهایم. در سینمای ما اگر سن هنرمندی بالا برود کم کم از دور خارج میشود.
اگر شما نویسنده بودید در حال حاضر برای عبدالرضا اکبری چه نقشی را می نوشتید؟
نقشهای زیادی مینوشتم. در این سن و با این تجربه نقشهای زیادی از جمله نقشهای تاریخی و معاصر را میتوانم بازی کنم و اینکه مگر آدمها در این سن و سال دغدغه و حرف برای گفتن ندارند؟ مگر نمیتوانند محور یک نمایش و داستان باشند؟
مقصود من نقشی بود که بتواند زوایا و ابعاد تواناییهای کشف نشده شما را به نمایش بگذارد.
اگر بخواهم مثال بزنم میتوان از نقش خواجه نظامالملک، امیرکبیر، ابوریحان بیرونی و رودکی و ...
پس تمایل دارید که در نقشهای تاریخی ظاهر بشوید.
مولانا و کوروش. بله. اینها همه نقشهایی هستند که باید نوشته شوند و امثال من نه حالا حتماً من نوعی، ولی این نقشها باید بازی شود. این اشخاص دوران جوانی دارند، دوران پیری دارند و ...
حالا تعدادی هم از این کارها ساخته شده حال چه ضعیف و چه قوی ولی ساخته شد. به نظر من ما باید در سینما قدرت ریسک داشته باشیم. باید بتوانیم در همه زمینهها کار کنیم و از همه پتانسیلهای خود که در حال ناپدید شدن هستند استفاده کنند. ما باید چندین سال صبر کنیم تا یک کار تاریخی ساخته شود و از پیشکسوتان استفاده شود. مثلاً من در معمای شاه نقش سرلشکر زاهدی را بازی کردم. خب یک نقش متفاوت بود و به من فرصت داد که تاریخ را مطالعه و تورق کنم و فیلمها و عکسهای مربوط به سال 1332 را ببینم. خب این موقعیت خوبی برای یک بازیگر است. کار بازیگر همین است و تواناییهایش در همین شرایط مشخص میشود. من در این شرایط توانستم ابعاد مختلف شخصیتی را نمایش بدهم. خب اگر این طور نباشد ما دچار نقشهای کلیشهای میشویم. بعد ما دچار نقد میشویم که همیشه یک جور بازی میکنیم. این مسائل بخاطر ضعف نوشتهها پیش میآید.
از سریال «آنام» بگویید و دلایل موفقیت این سریال
من بازی در سریال «آنام» را بعد از کارهای مختلفی که خواندم و رد کردم و تحمل بیکاری و قرض و سختی قبول کردم. این سریال قصهی پیچیدهای داشت و خانوادگی بود. فراز و فرودهای خوبی داشت. شخصیتهای متعدد و قابل تحلیل و تعریف داشت. گروه بسیار منسجم خوبی در این پروژه کار کردند. جواد افشار کارگردان بسیار خوبی است که توانست همه کارها را نظم بدهد و از توانایی همه بهره ببرد. هر کس در جای خودش قرار داشت. نه اینکه این نقص نداشت اما در مجموع در نمایش اول توانست مخاطب خوبی را جذب کند. اکثر مردم را دیدم که زمان پخش این سریال کمتر به ماهواره رجوع کردند و به سریالهای داخلی خودمان پرداختند. در حال حاضر هم که از شبکه آیفیلم پخش مجدد میشود، خیلیها که در پخش اول موفق به دیدن این سریال نشدند با من تماس میگیرند و ابراز محبت میکنند.
در حین پخش این سریال، ما سوالی را از مخاطبان شبکه آیفیلم پرسیدیم با این مضمون که اگر شما به جای مارال بودید پس از سالهای دوری از فرزند همان کاری را میکردید که مارال انجام داد؟ جوابها متفاوت بود ولی اکثر بینندگان بر این باور بودند که اگر ما به جای مارال بودیم به آرزو نمیگفتیم که مادرش هستیم تا زندگیاش خراب نشود. شما به عنوان یکی از بازیگران این سریال چه پاسخی برای این سوال دارید؟
ببینید سلیقهها متفاوت است. در عالم هنر هر کسی میتواند دیدگاه خود را پیاده کند. خب به نظر من اگر داستان به شکلی دیگر اتفاق میافتاد درام شکل نمیگرفت. قصه سریال «آنام» از جایی شروع میشود که مارال به سیم آخر میزند و میآید که انتقام بگیرد و دخترش را پس بگیرد. به نوعی میخواهد انتقام ظلمی را که تلقی میکند دیگران در حق او انجام دادهاند را بگیرد به همین خاطر وارد زندگی دکتر میشود و بعد در طول قصه مشخص میشود که هر کدام از این آدمها یک جوری گرفتار یک اجبار و تحمیل بوده اند و هیچ کدام آدمهای بدی نبودند و هر کدام یک مشکل دارند و بعد پای خیلیها به داستان باز میشود و سرنوشتها به هم گره میخورد و داستان سریال شکل میگیرد. حالا ممکن است نویسندهی دیگری معتقد باشد که داستان باید به نوعی دیگر تمام میشد اما خب سلیقه نویسنده سریال، عاقبت داستان را این گونه رقم زد.
کدام یک از نقشهایی که بازی کردید به شخصیت خودتان نزدیکتر بود؟ کدام نقش ابعاد واقعی شخصیت خودتان را نشان داد؟
خیلی از نقشهایی که بازی کردم بسیار با شخصیت واقعی من متفاوت بوده و خیلی از نقشها به شخصیت خود من نزدیک بوده. مثل بیپناه که با علیرضا داوودنژاد بازی کردم یا پناهنده با رسول ملاقلیپور و سری اول عملیات 125.
چه پیامی دارید برای مخاطبان آیفیلم و مخاطبان سریال «آنام».
من شبکه آیفیلم را دوست دارم چون همه فیلمها و سریال ها را وسیعتر معرفی میکند. وقتی یک فیلم برای خارج از جغرافیای کشور پخش میشود ما را در گسترهی وسعیی معرفی میکند. ضمناً به بینندگانی که در نمایش اول موفق به دیدن سریالی نشدند، میتوانند از فرصت پخش مجدد آن استفاده کنند. آی فیلم یک پکیج است و آدرس خوبی برای خود دارد و همه مخاطبان میدانند که میتوانند در این شبکه سریالها را مجدد ببینند و به همین دلیل بسیار شبکه پرمخاطبی است.
مصاحبه کننده: سمانه مقدم